سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دانشجویان کامپیوتر دانشگاه پیام نور میبد یزد

یادش بخیر ! قدیم ها وقتی باران می آمد نیمکت چوبی و کهنه ی حیاط خانه ی مادر بزرگ حسابی نم می خورد وتمام خاطره های دخترک زیبای آن کوچه ی پر شمشاد تازه می شد . دانه های باران قطره های اشک همه ی مادر های نگران را پنهان می کرد و در همه ی باغچه ها بوی آرامش می رقصید ... آن روزها کجاست ؟ ... دیگر کسی باران نمی خواهد . اشکها پنهان شدنی نیستند . دلها خشک و چترها خیس است . جای رعد های مست کننده را برق اضطراب گرفته . حتی باران هم خودش نیست ... دیگر برای تشنگی شمعدانی ها راه باز نمی کند . او هم به راه بستن عادت کرده . پنجره های بخار گرفته را چه کسی شکست ؟ من رویش خاطره هایم را نوشته بودم ........... این باران نیست . 
گریه ای ست که راه گم کرده


ارسال شده در تاریخ نویسندهحسن اخلاقی
Susa Web Tools
پاتوق دانشجویان پیام نور میبد